الهه
آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود
Friday, May 04, 2007
Thursday, May 03, 2007
تبریک ویژه به نیروی انتظامی
Saturday, April 28, 2007
پروژه روستا
و برامون کشید و بعدشم با پرس و جوی محلی کلی هم اطلاعات بدست آوردیم . از اونجایی که دوربین من خراب بود و مهدی هم نرسیده بود , آیسان دوربینشو به ما داد و خودشون با دوربین مانی عکس گرفتن . درست وقتی که حافظه دوربین تموم شد مهدی هم به طور غافلگیرانه پیداش شد و بقیه عکسا رو گرفت . این پروژه از يک بیرون شهر رفتن چيزی کم نمی آره ( البته تا موقعی که تو روستا باشیم ) . دهدار ومردم محلی خيلی کمکمون کردن. قراره تو گرفتن طرح هادی هم کمکمون کنن . تو گشت و گذاری که تو روستا داشتیم چند تا نکته جالب دیدم که مهمترینش آیفون تصویری ای بود که یکی از خونه های روستایی توی بافت قدیم داشت که فکر نکنم کارایی داشته باشه چون در خونه هاشون همیشه باز بود . به قول مهدی شاید تو مهمونی هاشون از اون به عنوان تلویزیون استفاده می کنن
تا موقعی که تو روستا بودیم زیاد معلوم نبود ولی وقتی خونه رسیدیم احساس می کردم که بوی گاو و گوسفند می دم . اینقدر که تو طویله ها رفتم . البته منظورم همون بناهای قدیمی روستا است که الان محل نگهداری گاو و گوسفنده Friday, April 20, 2007
روزت مبارک
(برامون نفع داره ) . برا همین همین مهمون بودیم
Sunday, April 01, 2007
سال نو
. تا اون موقع هم احتمالا بابا هم بازنشسته شده . در ضمن مسافرت رفتنمون باعث قطع کوه رفتنمون نشد روز ششم فروردين به يکی از کوههای اطراف شهر رفتيم و بعد از گذشتن از چند کوه به یک دشت رسیدیم و صبحونه رو اونجا خوردیم .چقدر خوبه که ادما خاطره ها رو فراموش نمی کنن . امسال جاهایی رفتم که شاید حدود 10 یا 15 یال بود نرفته بودم و کسایی رو دیدم که آخرین باری که دیده بودمشون 10 سال پیش بود مثل خیلی از همبازی های دوره بچگی خودم یا فامیل های دورمون . اونقدر بزرگ شده بودند که حتی نمی شناختمشون Wednesday, March 21, 2007
آش نخورده و دهن سوخته
Friday, March 16, 2007
حدس
Sunday, March 11, 2007
دو روز واقعا تعطيل
Thursday, March 01, 2007
تالع بينی
روی ماه خداوند را ببوس
و منطق و برای خيلی کارا کنار گذاشتم يک راه هايي برام باز شده که فکرشم نمی کردم , به اين نتيجه رسيدم که برای هر کاری نبايد دنبال دليل منطقی گشت چون بعضی سوالا آدم و به ديونگی محض می رسونه Sunday, February 25, 2007
پايان
Tuesday, February 20, 2007
انتخاب واحد
Thursday, February 08, 2007
امده ام حرفی بزنم
Thursday, January 18, 2007
وبلاگ و سایت معماری
http://akhiabanian.ir/ http://www.persianarchitect.com/ http://formhaamanaahaa.blogspot.com/ http://mehmar.blogspot.com/ http://sabat.blogspot.com/ http://www.eisenmanarchitects.com/ http://www.predock.com/ www.crystalinkscom/ancient.html www.lexised.com/architecture http://www.gardenvisit.com/ http://www.wiede-landscape-design.com/ www.dot.ca.gov/hq/landarch/ http://www.greenhomebuilding.com/ www.shared-vision.com/old-site/yoomo2/storybo1.html http://www.wtcsitememorial.ory/ http://www.designarchitecture.com/ www.geocities.com/origamic-architecture/ http://www.desertdomes.com/ http://www.gregwestphotography.com/ http://www.furniturefind.com/ http://www.designgallerymilano.com/ http://library.thinkqutest.org/10098 www.williams.edu/art/architecturevr/ www.crystalincs.com/greekarchitecture.html www.lib.virginia.edu/dic/colls/arh102/index.html http://nisee.berkeley.edu/goddenlgodden-a.html http://www.slamicarchitecture.org/ http://www.vintagedesigns.com/ http://www.subsurfacebuildings.com/ www.bc.edu/bc_org/avp/cas/fnart/fa267/ www.celearth.org/ www.ah.bfn.orga/dctnry/vocab.html www.cmhpf.org/kids/dictionary www.archnet.org/library/dictionary/ http://andersondigital.net/ http://www.apdigital.com/ http://www.architecturalvisions.com/ http://www.organichomes.com/ http://www.tschumi.com/
آدم حسابی
Tuesday, January 16, 2007
دیگه بهتر از این
آخر ترم و ...
Sunday, January 14, 2007
یک کم به عقب
Monday, January 01, 2007
کرکسیونهای آخر
آخرین روزها
Tuesday, December 26, 2006
دربان
Saturday, December 09, 2006
واحد عمومی
Friday, December 08, 2006
آخر هفته
همیدم چند تا دیگه بدهکارم . موقع رولوه کردن برای اندازه گیری یک قسمت باید از نردبونی که به طرف خرپشته می رفت بالا می رفتم تا فاصله در خرپشته تا کف و بدست می آوردیم . جدا اونایی که ترس از ارتفاع دارن چه لذتایی رو توی دنیا از دست می دن و خیلی هم ضایع است که یک مهندس معمار یا سازه ترس از ارتفاع داشته باشه . زیاد ناراحت نباشید دکتر صدیق هم یکی ازاوناست ، می گفت از یک ساختمون هشت طبقه نیمه کاره بالا رفتم دیگه نتونستم بیام پایین
Saturday, December 02, 2006
برف اول
آوردم 26 تا میس کال داشتم( رکورد دار شدم) . نگو گوشی رو سایلنت بوده وهرچی به من زنگ می زدن نمی فهمیدم . کلی دچار وجدان درد شدم .وقتی هم که سمانه زنگ زد و پشت تلفن گریه کرد که تو کجایی چرا تلفن جوان نمیدی و همه رو نگران کردی، دیگه کاملا هر چقدر بهم خوش گذشته بود زهر مارم شد. توی این موقعیت هم برف تند تر شد و در نتیجه ترافیک هم سنگین تر ، طوری که هر توی هر 10 دقیقه شاید 5 متر هم جلو نمیرفتیم. دیشب از ساعت 8 تا 10:30 توی اتوبا ن مدرس بودم .از اونجایی که ناراحتیای من زیاد طول نمی کشه کلی توی مسیر و ترافیکا بهم خوش گذشت. ماها که تو اتوبوس بودیم شده بودیم هدف گلوله های برف اونایی که بیرون بودن . بعد از حدود 3 ساعت که به پارک وی رسیدیم دیگه اتوبوس بیچاره نمی کشید از ولیعصر بالا بره
(تا حالا با اتوبوس تو اتوبان سر نخورده بودم ).هیچ کدوم از ماشینا نمی تونستن از پل پارک وی بالا برن . هر ماشینی که رفت سر خورد و برگشت (206، جی ال ایکس ، ماکسیما ،...) که یک دفعه یک پیکان با اعتماد به نفس کامل پاشو گذاشت رو گاز و تا وسطای پل رفت همه هم با تعجب پیکان رو نگاه می کردن که بیچاره اونم سر خورد وبرگشت . ولی
همین موقع یک پرادو به راحتی تموم( در میون تشویق مردم ) از رو پل رد شد ( این صحنه برا تبلیغ پرادو خیلی خوب بود). خلاصه از اتوبوس پیاده شدم و پیاده اومدم بالا ، ولی اصلا حس نمی شد که ساعت 10:30 شبه خیابون کاملا روشن و شلوغ بود .ولیعصر به طرف پایین یک طرفه و کاملا تبدیل به جایی برای برف بازی و کری سیستم و ضبط شده بود.( اگه کیفیت عکسا خوب نیست به خاطر اینه که امنیت نداشتم .هر آن ممکن بود ازهر طرف یک گلوله برف بهم بخوره، که البته خورد) تا حالا تو هیچ برفی اینقدر بهم خوش نگذشته بود . و بالاخره ساعت 11 رسیدم خونه امروزم دانشگاه نرفتم ،رفتم خونه سمانه با هم نشستیم کارای پروژمون انجام دادیم Friday, December 01, 2006
یکشنبه شبها
Thursday, November 30, 2006
Wednesday, November 29, 2006
جوات
Tuesday, November 21, 2006
مسافرت به سبک دانشگاه
Thursday, November 09, 2006
وقتي كه ديرت شده
Monday, October 30, 2006
ويروس
Thursday, October 05, 2006
ترم جديد
به قرار زير جلوي در بوفه افتاده، بايد اسم موسسه آموزش عالي از روش پاك بشه و به جاش دانشگاه نوشته بشه
از اول ماه رمضون تا حالا 2كيلو وزن كم كردم . صبح از ساعت 6 از خونه مي رم بيرون اول ميرم پارك بعدشم تا دانشگاه پياده مي رم به طور متوسط روزانه يك ساعت ونيم پياده روي مي كنم . توي اين چند روز هم كه در گير كار طرح بوديم مجبور بوديم با سمانه بين دو تا كلاس كه زمان زيادي هم نبود چند جابيرون دانشگاه سر بزنيم مثلا شنبه از آزادي رفتيم ولنجك يكشنبه رفتيم پاكستان دوشنبه هم شريعتي رفتيم هم دوباره پاكستان بعدشم كه بايد دانشگاه مي رفتيم . خونه كه مي رسم مي خوابم تا افطار ، افطار بيدار ميشم افطاري و مي خورم دوباره ميخوابم تا سحر. تازه از شنبه ديگه هم كه كلاس اتو كدم شروع بشه وضعيت خيلي بد تر از اين هم ميشه . به اين ترتيب دارم تبديل مي شم به يك ضعيفه عاجز Saturday, September 23, 2006
...
Thursday, September 07, 2006
سعدآباد
خوبيش اينه كه بهاره تو بلاگ اسپات وبلاگ نداره ، اين طوري حداقل نمي تونه برام كامنت بذاره . وبلاگ خودشم تو 360 هست كه همه بچه هاي دانشگاه اونجا عضو هستن ، اونجا هم نمي تونه براي من چيزي بنويسه . پس من با نهايت شهامت مي گم كه اين وبلاگ جهت تخريب شخصيت بهاره راه اندازي شده
تقصير خودشه هميشه كاري مي كنه كه مجبور مي شم براش بنويسم . ولي از اين دو مورد آخر كه بازم در ليست شاهكاراشه صرفه نظر مي كنم
دوشنبه با همون اكيپ قبلي به اضافه بنفشه ( خواهر بهاره) و آيسان رفتيم سعدآباد. بر خلاف هميشه كوچه اي كه به طرف سعد آباد مي رفت خلوت بود و هيچ ماشيني اونجا پارك نبود . من و هانا جلو در منتظر بوديم تا بچه ها برسن كه يك دفعه كلي پليس و ماشيناي تشريفات اومدن طرف كاخ ، از جلومون رد شدن من و هانا فقط يكي دو نفر سياه پوست تو يكي از ماشينا ديديم . يكي از خانومايي كه كنارمون وايستاده بودند و اونا هم منتظر دوستاشون بودند گفت كوفي عنان بود . اينو كه گفت من و هانا هم زديم زير خنده كه بابا هر سياهي كه پارسي كولا نمي شه!!! تازه وقتي بچه ها هم اومدن براي اونا هم تعريف كرديم و
بازم بهشون خنديديم
چون بچه ها ديررسيدند بعد از اينكه موزه سنگ ديديم رفتيم نهار خورديم . ضمنا تصميم گرفتيم كه دفعه بعد بريم يك جايي كه بتونيم خودمون جوجه بزنيم . اگه بخوايم اين طوري ادامه بديم به زودي ورشكست مي شيم . ( الان خرج ماكت ساختن و پرينت نداريم كه مي تونيم از اين خرجا بكنيم ) بعد از نهار موزه نظامي و موزه آب و كاخ شاه رو هم رفتيم . كه موزه نظامي و آبش واقعا مزخرف بود . در نهايت هم كه مي خواستيم بر گرديم دوباره بنزاي تشريفاتي رو ديديم و متوجه شديم كه كوفي عنان و هيئت همراه تمام اون روز توي كاخ بوده .... يكبار ديگه بايد بريم تا بقيه موزه هاشم ببينيم Tuesday, August 29, 2006
كاخ نياوران
Thursday, August 10, 2006
دوست
Wednesday, August 02, 2006
بالاخره تموم شد
Friday, June 23, 2006
پنجشنبه به ياد ماندني
Friday, June 16, 2006
صبح زود
Tuesday, June 13, 2006
راحت شديم
Monday, June 12, 2006
گير
Saturday, June 10, 2006
بي خيال
Thursday, June 08, 2006
دوباره دلم گرفته
Wednesday, June 07, 2006
پنجشنبه هم
Sunday, June 04, 2006
چند نكته ارزشمند از بزرگان
Saturday, June 03, 2006
شب زنده داري
Friday, June 02, 2006
درد سر
Monday, May 29, 2006
Anti poletic
اين چند وقت كه تو همه دانشگاها در گيري بود ما اينقدر درگير پروژه ها بوديم كه حتي نميدونستيم اين سروصدا ها برا چي هست . اگه وبلاگ بچه ها نبود تا الانشم نمي دونستيم . دكتر روشن بايد خدا رو شكر كنه كه اينقدر تو دانشگاش آرامش برقراره .
Friday, May 26, 2006
خسته شدم
كنيم تا با ساختمون خودمون مقايسش كنيم . نهار كه خورديم برگشتيم دانشگاه اين بار تو كتابخونه ؛ اونجا هم چيزي پيدا نكرديم
امروزم كه از صبح تا ظهر كتابخونه باغ فردوس بودم . خوشبختانه منابعي كه خود بكتاش معرفي كرده بود رو پيدا كردم . البته همش در باره مقاومت در برابر زلزله ست . امروز اونقدر خسته بودم كه تموم بعد از ظهر و خوابيدمWednesday, May 24, 2006
نماز جمعه
Tuesday, May 23, 2006
شانس
Sunday, May 21, 2006
سازه
كار كنم . سمانه و هژير هم اونجا نبودن كه با هاشون مشورت كنم ؛ بايد تو يك لحظه بايد تصميم مي گرفتم ؛ چون با مسئول كارگاه هماهنگ كرده بوديم خيالم راحت بود تصميم گرفتم برم و چه خوب شد كه رفتم ؛ عكساي خوبي گرفتم . آسانسوراي كارگاهم خيلي با حالن ، دل آدم ميريزه وقتي سوارشون مي شه . شيريني درساي سازه به همين سر ساختمون رفتنشه ( البته من كلاساشم دوست دارم به شرط اينكه استادش بكتاش باشه ) .كار عكس گرفتنمون كه تموم شد كلي خيالمون راحت شد . تو اين چند وقت همه پروژه هامون رو هژير برامون راه انداخت هم پيدا كردن ساختمون هم كار عكساي پروژه انسان طبيعت معماري رو. دستت درد نكنه هژيرSunday, May 07, 2006
نمايشگاه
نقشه برداري
كرديم . وقتي سر كلاس مهدي بره برامون كيك و شير كاكائو بخره ، بعد كلاسم آريا ، كه تازگي به مقام جنتل منگي نائل شده ، برامون هندونه بخره و تو پارك با كاتر هندونه رو قاچ كنيم و بخوريم حق داريم گذشت زمان و نفهميم . استاد هم براي اينكه اين صحنه هاي تاريخي از صحنه روزگار پاك نشه ، همه رو با موبايلش ثبت كرد . فقط خدا كنه موقع نمره دادن آخر
ترم اين صحنه ها جلوي چشمش نياد
باشن . سوء تفاهم نشه همه صحبتا از وقتي شروع شد كه جامدادي شيدا تو پارك گم شد . البته من هر چقدر تلاش كردم نتونستم شيدا رو از اون حالت بيرون بيارم و بهش بگم سوژه شده ،صداس گوشيشو نمي فهميد . خب البته تو خيلي از صحبتاي دو نفره صداي سومي شنيده نمي شه... بله ديگهWednesday, May 03, 2006
Friday, April 21, 2006
آخيش
بلاگو راه بندازم مگه خواب ميذاشت . بعد از تحويل پروژه كسرايي آدم تازه ميفهمه كه استراحت و گردشم خيلي لازمه . واقعا سر پروژش داغون شدم . آخرشم چي تحويل دادم ولي بعد پروژه يه كاري كردم كه واقعا شرمنده خودم شدم . بعد از 6 ماه و اندي بالاخره يه تكوني به بدن مبارك دادم ؛ قرار گذاشتيم با سمانه هر روز صبح پارك بريم و ورزش كنيم . چقدرم كيف داره. روزاي اول كه فقط منو سمانه بوديم كه از اون ورم ميرفتيم دانشگاه ولي بعد هانا هم اومد. شيدا هم كه هر روز خواب مي مونه. بقيه رو هم نميشه روشون حساب كرد .البته بهاره روزايي كه پارك لاله بريم ميآد. طي اين چند روز هم كه پارك رفتيم يك دختر خيابوني
هم تحويل جامعه داديم. يعني سمانه تو واقعا ميآي پارك براي ورزش؟؟







