الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Thursday, September 07, 2006

سعدآباد

خوبيش اينه كه بهاره تو بلاگ اسپات وبلاگ نداره ، اين طوري حداقل نمي تونه برام كامنت بذاره . وبلاگ خودشم تو 360 هست كه همه بچه هاي دانشگاه اونجا عضو هستن ، اونجا هم نمي تونه براي من چيزي بنويسه . پس من با نهايت شهامت مي گم كه اين وبلاگ جهت تخريب شخصيت بهاره راه اندازي شده تقصير خودشه هميشه كاري مي كنه كه مجبور مي شم براش بنويسم . ولي از اين دو مورد آخر كه بازم در ليست شاهكاراشه صرفه نظر مي كنم دوشنبه با همون اكيپ قبلي به اضافه بنفشه ( خواهر بهاره) و آيسان رفتيم سعدآباد. بر خلاف هميشه كوچه اي كه به طرف سعد آباد مي رفت خلوت بود و هيچ ماشيني اونجا پارك نبود . من و هانا جلو در منتظر بوديم تا بچه ها برسن كه يك دفعه كلي پليس و ماشيناي تشريفات اومدن طرف كاخ ، از جلومون رد شدن من و هانا فقط يكي دو نفر سياه پوست تو يكي از ماشينا ديديم . يكي از خانومايي كه كنارمون وايستاده بودند و اونا هم منتظر دوستاشون بودند گفت كوفي عنان بود . اينو كه گفت من و هانا هم زديم زير خنده كه بابا هر سياهي كه پارسي كولا نمي شه!!! تازه وقتي بچه ها هم اومدن براي اونا هم تعريف كرديم و بازم بهشون خنديديم چون بچه ها ديررسيدند بعد از اينكه موزه سنگ ديديم رفتيم نهار خورديم . ضمنا تصميم گرفتيم كه دفعه بعد بريم يك جايي كه بتونيم خودمون جوجه بزنيم . اگه بخوايم اين طوري ادامه بديم به زودي ورشكست مي شيم . ( الان خرج ماكت ساختن و پرينت نداريم كه مي تونيم از اين خرجا بكنيم ) بعد از نهار موزه نظامي و موزه آب و كاخ شاه رو هم رفتيم . كه موزه نظامي و آبش واقعا مزخرف بود . در نهايت هم كه مي خواستيم بر گرديم دوباره بنزاي تشريفاتي رو ديديم و متوجه شديم كه كوفي عنان و هيئت همراه تمام اون روز توي كاخ بوده .... يكبار ديگه بايد بريم تا بقيه موزه هاشم ببينيم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home