كاخ نياوران
شنبه بعد از حدود 20 روز كه كاراي دانشگاه تموم شده بود با بهاره ، مينا و هانا كاري كرديم كه واقعا ازمون بعيد بود بالاخره تونستيم با همديگه هماهنگ بشيم و بريم كاخ نياوران فكر مي كنم يك سال پيش ميخواستيم اين كار و بكنيم تازه بعد از يك سال و اندي بازم يكي مون نبود ( سمانه خانم شمال تشريف داشتند ) . من و بهاره روزه بوديم ولي از اونجايي كه بهاره خيلي شكموعه تا اسم غذا و رستوران اومد روزه اش رو باز كرد تازه براي اينكه عذاب وجدان نداشته باشه مي خواست منم اغفال كنه كه روزمو باز كنم ولي من اغفال نشدم و بهاره چقدر ضرر كرد بابت اين كه روزشو باز كرد . بعد ازصرف نهار كه دوستان ورشكست شدند به پيشنهاد بهاره تصميم گرفتيم بريم پارك نياوران تا غذايي كه خورده بودند هضم بشه و از اونجايي كه بهاره اون اطراف و خيلي خوب بلد بود راهي رو كه مي تونستيم در عرض يك ربع بريم ، توي يك ساعت و ربع و شايدم بيشتر رفتيم . ما پشت كاخ بوديم ، خيلي راحت مي تونستيم بريم ميدون نياوران و از اونجا بريم ولي با راهنمايي بهاره جون از پشت كاخ رفتيم و در نهايت سر از اقدسيه در آورديم . راهي رو رفتيم كه هيچ تاكسي اي هم از اونجا رد نمي شد . البته اگر هم رد مي شد سوار نمي شديم چون به اندازه كافي اون روز خرج كرده بودند كه ديگه به كرايه تاكسي نميرسيد ( چقدر خوب شد من روزه بودما) . بعد از كلي پياده روي وقتي به جايي رسيديم كه پاركو مي ديديم بهاره (كه اصرار داشت بريم پارك) منصرف شد ورفت سمت داروخانه باباش ، مينا هم با بهاره رفت تا قبل از شب خودشو به كرج برسونه . ولي منو هانا كه اتفاقا هيچ اصراري هم به پارك رفتن نداشتيم ، حدود نيم ساعت تو پارك نشستيم تا خستگي مون در بره . تا موقع افطار اصلا احساس گشنگي نكردم ولي از تشنگي داشتم مي مردم . براي افطار هم فقط پنج ليوان آب خوردم و يك ليوان چاي . بعد از هر قورتي كه ميخوردم همش ياد بهاره مي كردم . مي گن موقع افطار بايد دعا كرد ، من اون روز فقط براي بهاره دعا كردم . فقط اميدوارم دعام نگيره وگرنه دفعه بعد كه مي بينمش بايد سرش رو تنش نباشه . اون روز براي چهارشنبه هم قرار گذاشتيم كه بريم كاخ سعدآباد ولي با اتفاقايي كه افتاد فكر نكنم اين هفته جايي بريم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home