الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Monday, January 01, 2007

کرکسیونهای آخر

هر چی به تحویل پروژه ها نزدیک تر می شیم ، بیدار خوابی هامونم بیشتر می شه. اولین باری که تو اتوبوس خوابم بردخودم کلی تعجب کردم ولی تازگیا تا سوار می شم یک جای دنج برای خودم پیدا می کنم راحت تا نزدیکای خونه می خوابم . تازه چقدرم کیف داره خستگیم کاملا در میره. سیستم بدنم هم بهش عادت کرده بعد از اینکه آقاهه بلیط ها رو جمع می کنه خوابم می بره و دقیقا چراغ قرمز قبل خونه رو که رد می کنیم بیدار می شم. امروز استثنا موقعی بیدار شدم که تو ایستگاهی که من باید پیاده می شدم در و بست و راه افتاد . خوبیش اینه که خونه بین دو تا ایستگاهه چه اولی پیاده شم چه دومی فرقی نمیکنه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home