الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Thursday, February 08, 2007

امده ام حرفی بزنم

روحم مانند دوستي مي ماند كه در روز هاي سخت به من آرامش مي بخشد و هنگامي كه زندگي ام سرشاراز درد و رنج مي شود دلداري ام مي دهد. هر كس كه با روح خود دوست نباشد دشمن مردم است.مرگ در انتظار كسي است كه با خود در جنگ باشد.چرا كه زندگي از درون آدمي مي جوشد ونه از بيرون. آمده ام حرفي بزنم و حرفم را خواهم زد. حتي اگر مرگ هم از گفتن بازم دارد فردا آنرا بيان خواهد كرد.چرا كه فردا هيچ رازي را در دفتر خلقت ناگفته نخواهد گذاشت. آمده ام تا در شكوه عشق ونور زيبايي زندگي كنم. بنگريدم كه چطور زندگي مي كنم و كسي را ياراي آن نيست تا از زندگي ام جدا كند. اگر نابينايم كنند به ترانه عشق وآهنگ زيبايي و شادماني گوش دل خواهم سپرد.اگر ناشنوايم كنند شادماني را در لطافت نسيمي خواهم جست كه خود رايحه زيبايي است و نفس پاك عاشقان. و اگر هوا را هم از من دريغ كنند با روح خود زندگي خواهم كرد.چرا كه روح من دفتر عشق است وزيبايي. بخاطر مردم آمده ام و مي خواهم در ميانشان باشم .آنچه امروز من به تنهايي انجام ميدهم فردا در ميان خيل مردمان بازگو خواهد شد. و آنچه اكنون به تنهايي مي گويم فردا مردمان بسياري خواهند گفت
برگرفته ازكتاب اشك ولبخند نوشته جبران خليل جبران

0 Comments:

Post a Comment

<< Home