الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Tuesday, January 16, 2007

آخر ترم و ...

هر چی امتحانا کمتر باشه وضعشونم بدتر میشه . این ترم فقط چهار تا امتحان داشتم بقیه هم تحویل پروژه ست . ساختمان و که هرچی از سر ساختمون رفتنم یاد گرفته بودم تو امتحان نوشتم ( بالاخره از عمله بازیامون یک چیزی عایدمون شد) وگرنه عمرا بتونم کتاب ششصد صفحه ای رو عرض دو روز بخونم . سر کلاسشم که حاضریمو می زدم و می رفتم بیرون . امتحانشو نسبتا بد ندادم تازه یک سوالو تو اشتال نوشتم دادم به سمانه ( خوب وقتی استاد رد و بدل کردن اشتالو آزاد بذاره همین میشه دیگه). پنجشنبه و جمعه رو وقت داشتیم که برای انقلاب و بتن بخونیم که شنبه ویکشنبه روز امتحانش بود . پنجشنبه سمانه اومد خونمونو تا شنبه ظهر که انقلاب داشتیم بود . پنجشنبه رو کامل بتن خوندیم و جمعه هم تا موقع نهار بتن خوندیم بعد نهار هم کلی وقت کشی کردیم و یکدفعه نمی دونم چی شد که خوابمون برد تا ساعت چهار که با صدای تلفن از خواب بیدار شدیم ( دستش درد نکنه آزاده زنگ زده بود سوال بتن بپرسه وگرنه باید بیخیال انقلاب میشدیم) .برای انقلاب باید فقط هشتاد صفحه می خوندیم ( بعد کلی چونه زدن همه کتابو حذف کردیم) . از اونجایی که ناصریان بتن و جزوه باز گذاشته بود تنبلیمون می شد نمی تونستیم انقلاب بخونیم به طوری که از ساعت چهار تا ده شب فقط ده صفحه خوندیم ؛ وسطش با مینا و بهاره و مهدی همش مشغول زنگ زدن و اس ام اس بازی بودیم . مینا گفت مهدی رفته فوتبال بعد سمانه زنگ زد به مهدی که بشین درستو بخون و مهدی هم فهمید سمانه خونه ماست برای من اس ام اس زد " زکات علم نشر آن به مهدی است نه سمانه" بعدشم منم به عربی یک چیزی براش نوشتم که به التوبه افتاد. خلاصه اونقدر خندیدیم که مجبور شدیم برای انقلاب هشتاد صفحه ای تا صبح بیدار بمونیم . آخرشم تا دم امتحان میخوندیم . البته وقتی فهمیدیم که آریا انقلاب و هفده شده با اعتماد به نفس رفتیم سر امتحان ( از آریا که دیگه بدتر نیستیم). امتحان بتن هم که اونقدر بد دادم که فقط دعا می کنم که نیفتم ( تا حالا سر هیچ امتحانی به این فلاکت نیفتاده بودم) سه تا سوال بود . سوال اول که یک چیزی بود من یک چیز دیگه خوندم(به خدا سوال اولو بلد بودم ) سوال دوم و که تا نصفه حل کردم سوال سوم هم نصفه سوال و خوندم و نصفه جواب دادم . آخر و عاقبت امتحانای جزوه باز همینه . بعد از امتحانم این فکرمو مشغول کرده که اگه قرار ما تیر و ستونم طراحی کنیم پی بچه های عمران چه کار باید بکنن. آیسان سوالامونو به پسر عموش که ارشد عمرانه گفته بود ، پشر عموش می گفت ما بعد از این همه درس خوندن می تونیم اینا رو حل کنیم . با این سخت گیریهایی که دانشگاه تو درسای سازه می کنه فکر کنم ما آخر مهندس عمران میآیم بیرون نه معماری . هنوز یک امتحان عمومی دیگه هم دارم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home