الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Sunday, April 01, 2007

سال نو

امسال بعد از 10 سال عيد مشهد بوديم .برخلاف هميشه که حداکثر يک هفته می مونديم اين سری حدود 20 روزی اونجا بوديم . اونقدر بهمون خوش گذشت که تصميم گرفتيم در اولين فرصت برای زندگی برگرديم مشهد . این قدر اين مسئله جدی بود که من حاضر شده بودم که انتقالیمو بگيرم و بيام مشهد ولی در نهایت اين کار حداقل تا آخر دانشگاه من به تعويق افتاد . تا اون موقع هم احتمالا بابا هم بازنشسته شده . در ضمن مسافرت رفتنمون باعث قطع کوه رفتنمون نشد روز ششم فروردين به يکی از کوههای اطراف شهر رفتيم و بعد از گذشتن از چند کوه به یک دشت رسیدیم و صبحونه رو اونجا خوردیم .چقدر خوبه که ادما خاطره ها رو فراموش نمی کنن . امسال جاهایی رفتم که شاید حدود 10 یا 15 یال بود نرفته بودم و کسایی رو دیدم که آخرین باری که دیده بودمشون 10 سال پیش بود مثل خیلی از همبازی های دوره بچگی خودم یا فامیل های دورمون . اونقدر بزرگ شده بودند که حتی نمی شناختمشون

0 Comments:

Post a Comment

<< Home