الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Sunday, May 21, 2006

سازه

پنجشنبه با سمانه و هژير براي درس سازه هاي فلزي تو كوچه ها در به در دنبال ساختمون مي گشتيم ؛ بنده خدا هژير اينقدر تو كوچه هاي سعادت آباد گشت تا بالاخره يك ساختمون اسكلت فلزي جوش پيدا كرديم. جالب اينكه ساختمونه درست رو برو ي محل كار باباي سمانه بود!!!!ساختمون بزرگي بود فكر نمي كردم به اين آسوني راهمون بِدن.موقع عكس گرفتن برا بعضي از عكسا بايد چند طبقه بالاتر مي رفتم ، اون كسي كه برام توضيح ميداد گفت چون بالا مشغول كار هستند فقط يك نفرتون مي تونه بياد بالا ؛ترسيدم ؛ مونده بودم چه كار كنم . سمانه و هژير هم اونجا نبودن كه با هاشون مشورت كنم ؛ بايد تو يك لحظه بايد تصميم مي گرفتم ؛ چون با مسئول كارگاه هماهنگ كرده بوديم خيالم راحت بود تصميم گرفتم برم و چه خوب شد كه رفتم ؛ عكساي خوبي گرفتم . آسانسوراي كارگاهم خيلي با حالن ، دل آدم ميريزه وقتي سوارشون مي شه . شيريني درساي سازه به همين سر ساختمون رفتنشه ( البته من كلاساشم دوست دارم به شرط اينكه استادش بكتاش باشه ) .كار عكس گرفتنمون كه تموم شد كلي خيالمون راحت شد . تو اين چند وقت همه پروژه هامون رو هژير برامون راه انداخت هم پيدا كردن ساختمون هم كار عكساي پروژه انسان طبيعت معماري رو. دستت درد نكنه هژير

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

MAN BE NOBEYE KHUDAMMIGAM KHAHESH MIKONAM.

12:44 AM, May 26, 2006  

Post a Comment

<< Home