الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Thursday, January 18, 2007

وبلاگ و سایت معماری

http://akhiabanian.ir/ http://www.persianarchitect.com/ http://formhaamanaahaa.blogspot.com/ http://mehmar.blogspot.com/ http://sabat.blogspot.com/ http://www.eisenmanarchitects.com/ http://www.predock.com/ www.crystalinkscom/ancient.html www.lexised.com/architecture http://www.gardenvisit.com/ http://www.wiede-landscape-design.com/ www.dot.ca.gov/hq/landarch/ http://www.greenhomebuilding.com/ www.shared-vision.com/old-site/yoomo2/storybo1.html http://www.wtcsitememorial.ory/ http://www.designarchitecture.com/ www.geocities.com/origamic-architecture/ http://www.desertdomes.com/ http://www.gregwestphotography.com/ http://www.furniturefind.com/ http://www.designgallerymilano.com/ http://library.thinkqutest.org/10098 www.williams.edu/art/architecturevr/ www.crystalincs.com/greekarchitecture.html www.lib.virginia.edu/dic/colls/arh102/index.html http://nisee.berkeley.edu/goddenlgodden-a.html http://www.slamicarchitecture.org/ http://www.vintagedesigns.com/ http://www.subsurfacebuildings.com/ www.bc.edu/bc_org/avp/cas/fnart/fa267/ www.celearth.org/ www.ah.bfn.orga/dctnry/vocab.html www.cmhpf.org/kids/dictionary www.archnet.org/library/dictionary/ http://andersondigital.net/ http://www.apdigital.com/ http://www.architecturalvisions.com/ http://www.organichomes.com/ http://www.tschumi.com/

آدم حسابی

کارای آیدین آغداشلو رو توی کاخ نیاوران دیده بودم ، قبلا هم تعریفشو شنیده بودم . اگه یکم بیشتر نقاشی و طراحی رو دوست داشتم هر جور شده بود کلاساشو می رفتم . چند وقت پیش تو چلچراغ یک مطلب ازش خوندم که خیلی به دلم نشست ، شایدم به خاطر اینکه به این حرف باور دارم به دلم نشسته .« تا زمانی که خودت رو نشناسی و به خودت اطمینان نداشته باشی ، تیپ و تناسب خیلی مهم است ، اما وقتی خودت رو بشناسی و به خودت اعتماد داشته باشی ، اگه بد لباس هم باشی پذیرفته می شی » . اگه همه این حرف قبول داشته باشیم هیچ وقت برای بیرون رفتن از خونه شیش ساعت خودمونو جلوی آینه علاف نمی کنیم یا اینکه با خریدن یک لبای جدید خودمونو اینقدر نمی گیریم . البته تمیز ومرتب بودن با تیپ زدن فرق می کنه ها . البته اینم بگم که روزای تحویل پروژه مجازیم هر چی دم دستمون میرسه بپوشیم حتی اگه جورابای لنگه به لنگه با دو رنگ جیغ مختلف بپوشی یا مو هاتو شونه نکنی اما باید هر جور شده خودتو به تحویل برسونی ( وقتی که چهار شب تا صبح بیدار موندی و مغزت دیگه کار نمی کنه خودتو زیاد اذیت نکن ) اگه دیر بجنبی به علت تاخیر نصف نمره پریده

Tuesday, January 16, 2007

دیگه بهتر از این

وقتی که بحث عوض کردن خونه پیش اومد کلی داغون بودم . به این فکربودم که مسیرم تا دانشگاه چقدر طولانی میشه و نصف عمرم تو راهها میگذره. دقیقا باید سه تا مسیر ماشین عوض می کردم . بعد از مدتی دیدم نه همچینم بد نمیشه چون محل کار بابا هم عوض شد و می تونستیم یک جوری هماهنگ کنیم تا با هم بریم . بعد شنیدم که مثل اینکه دانشگاه هم قراره ساختمونشو عوض کنه و همه دانشکده هاشو یک جا جمع کنه . ساختمون جدیدش کجاست درست صد متری خونه جدید ما . وای چه حالی داره دقیقا از همون موقعی که قراره ما بریم خونه جدید دانشگاه هم به اونجا منتقل میشه. قراره سمانه وقتی استاد میآد سر کلاس یک میس کال بندازه تا من خودمو برسونم . هنوز نرفتیم دارم کیفشو می کنم

آخر ترم و ...

هر چی امتحانا کمتر باشه وضعشونم بدتر میشه . این ترم فقط چهار تا امتحان داشتم بقیه هم تحویل پروژه ست . ساختمان و که هرچی از سر ساختمون رفتنم یاد گرفته بودم تو امتحان نوشتم ( بالاخره از عمله بازیامون یک چیزی عایدمون شد) وگرنه عمرا بتونم کتاب ششصد صفحه ای رو عرض دو روز بخونم . سر کلاسشم که حاضریمو می زدم و می رفتم بیرون . امتحانشو نسبتا بد ندادم تازه یک سوالو تو اشتال نوشتم دادم به سمانه ( خوب وقتی استاد رد و بدل کردن اشتالو آزاد بذاره همین میشه دیگه). پنجشنبه و جمعه رو وقت داشتیم که برای انقلاب و بتن بخونیم که شنبه ویکشنبه روز امتحانش بود . پنجشنبه سمانه اومد خونمونو تا شنبه ظهر که انقلاب داشتیم بود . پنجشنبه رو کامل بتن خوندیم و جمعه هم تا موقع نهار بتن خوندیم بعد نهار هم کلی وقت کشی کردیم و یکدفعه نمی دونم چی شد که خوابمون برد تا ساعت چهار که با صدای تلفن از خواب بیدار شدیم ( دستش درد نکنه آزاده زنگ زده بود سوال بتن بپرسه وگرنه باید بیخیال انقلاب میشدیم) .برای انقلاب باید فقط هشتاد صفحه می خوندیم ( بعد کلی چونه زدن همه کتابو حذف کردیم) . از اونجایی که ناصریان بتن و جزوه باز گذاشته بود تنبلیمون می شد نمی تونستیم انقلاب بخونیم به طوری که از ساعت چهار تا ده شب فقط ده صفحه خوندیم ؛ وسطش با مینا و بهاره و مهدی همش مشغول زنگ زدن و اس ام اس بازی بودیم . مینا گفت مهدی رفته فوتبال بعد سمانه زنگ زد به مهدی که بشین درستو بخون و مهدی هم فهمید سمانه خونه ماست برای من اس ام اس زد " زکات علم نشر آن به مهدی است نه سمانه" بعدشم منم به عربی یک چیزی براش نوشتم که به التوبه افتاد. خلاصه اونقدر خندیدیم که مجبور شدیم برای انقلاب هشتاد صفحه ای تا صبح بیدار بمونیم . آخرشم تا دم امتحان میخوندیم . البته وقتی فهمیدیم که آریا انقلاب و هفده شده با اعتماد به نفس رفتیم سر امتحان ( از آریا که دیگه بدتر نیستیم). امتحان بتن هم که اونقدر بد دادم که فقط دعا می کنم که نیفتم ( تا حالا سر هیچ امتحانی به این فلاکت نیفتاده بودم) سه تا سوال بود . سوال اول که یک چیزی بود من یک چیز دیگه خوندم(به خدا سوال اولو بلد بودم ) سوال دوم و که تا نصفه حل کردم سوال سوم هم نصفه سوال و خوندم و نصفه جواب دادم . آخر و عاقبت امتحانای جزوه باز همینه . بعد از امتحانم این فکرمو مشغول کرده که اگه قرار ما تیر و ستونم طراحی کنیم پی بچه های عمران چه کار باید بکنن. آیسان سوالامونو به پسر عموش که ارشد عمرانه گفته بود ، پشر عموش می گفت ما بعد از این همه درس خوندن می تونیم اینا رو حل کنیم . با این سخت گیریهایی که دانشگاه تو درسای سازه می کنه فکر کنم ما آخر مهندس عمران میآیم بیرون نه معماری . هنوز یک امتحان عمومی دیگه هم دارم

Sunday, January 14, 2007

یک کم به عقب

همیشه بعد از هر دو سه ماهی به طور غیر ارادی یک دوره ای روی گذشته که می کنم متوجه می شم در مقابل بعضی آدما باید خیلی متفاوت تر از چیزی که هستی باشی . کار خیلی سختیه چون گاهی مجبور میشی درست خلاف چیزی که هستی عمل کنی ؛ ولی لازمه که این کار و بکنی !!! خیلی سخته ولی باید خودمو این طوری عادت بدم وگرنه اون عده پر رو تر از اونی که هستن می شن و این خیلی بده

Monday, January 01, 2007

کرکسیونهای آخر

هر چی به تحویل پروژه ها نزدیک تر می شیم ، بیدار خوابی هامونم بیشتر می شه. اولین باری که تو اتوبوس خوابم بردخودم کلی تعجب کردم ولی تازگیا تا سوار می شم یک جای دنج برای خودم پیدا می کنم راحت تا نزدیکای خونه می خوابم . تازه چقدرم کیف داره خستگیم کاملا در میره. سیستم بدنم هم بهش عادت کرده بعد از اینکه آقاهه بلیط ها رو جمع می کنه خوابم می بره و دقیقا چراغ قرمز قبل خونه رو که رد می کنیم بیدار می شم. امروز استثنا موقعی بیدار شدم که تو ایستگاهی که من باید پیاده می شدم در و بست و راه افتاد . خوبیش اینه که خونه بین دو تا ایستگاهه چه اولی پیاده شم چه دومی فرقی نمیکنه

آخرین روزها

به زودی مهلت اعتبار اکانت نا محدود و بدون فیلتر بهاره تموم می شه . روز خداحافظی با گزگ ، اورکات ، های 5 و ... و بعد از حدود یک سال باید باز دست به دامن پارس آن لاین بشیم