الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Sunday, February 25, 2007

پايان

امروز بالاخره ترم پاييز دانشکده معماری به پايان رسيد . تبريک می گم اميدوارم روزی برسه که ما هم آدم بشيم اينقدر پروژه ها رو عقب ندازيم که وسط ترم بعد هنوز مشغول تحويل پروژه های ترم قبل باشيم پروژه معماری جهان کاری با من کرد که تا مدتی سراغ هيچ متن انگليسی نرم . اين متن اونقدر فاجعه بود که وقتی می خواستم فايلشو برای سمانه بفرستم حالم به هم می خورد که آی ديمو ,که به حروف لاتين نوشته می شه , رو تايپ کنم . ضمنا لازمه که همينجا از طرف سمانه اين پروژمونو به همه بچه های شريف که زحمت ترجمه کردن متن سمانه رو کشيدن تقديم کنم . من اگه جای سمانه بودم تا مدتی طرف دانشگاه شريف پيدام نمی شد و اگر جای دوستای هژير ,که متن سمانه رو ترجمه کردن , بودم هر جوری شده بود تا حالا زير آب سمانه رو پيش هژير زده بودم بعد از اين که ترجمه متنم تموم شد به اين فکر می کردم که ببينم کسی از دوستای من نبود که تو ترجمه کمکم کنه که وقتی يک مرور رو دوستام کردم ديدم که اول از همه همسايه مون دانشجوی زبان شهيد بهشتيه بعدشم يکي از دوستای صميمي خودمم دانشجوی سال آخر زبان دانشگاه تهرانه , يک چند تا ديگه هم بودن که با هم کلاس زبان می رفتيم می تونستن کمک کنن !!!! وقتی کارتو تموم کنی بعد به بهش فکر کنی همين بلا ها هم سرت ميآد . در اين جاست که شاعر می گه " از ماست که بر ماست " . اميدوارم اين اتفاق برا هيچکی نيفته

Tuesday, February 20, 2007

انتخاب واحد

هر ترم انتخاب واحد اينترنتی کاری می کنه که برای چراغ های روشن همديگه تو مسنجر اندکی ارزش قائل باشيم . من هيچ وقت فکر نمی کردم در آن واحد بتونم با چهار , پنج نفر چت کنم . به اين نتيجه رسيدم که منم می تونم مثل بهاره توانايي های بالايي داشته باشم . البته نه دقيقا مثل بهاره اسم مسنجر اومد اينم بگم که وقتی می بينين چراغ من روشنه بدونين حتما يک اشتباهی شده چون اولا من هميشه چراغ خاموش ميآم , بعدشم وقتيم ميآم به هوای چک کردن مِيل هاست و در ضمن به هيچ چراغ روشنی هم توجه نمی کنم . اين و برای کسايي مثل آريا می گم که ممکنه مردم آزاری مثل سمانه با آی دی من بيآد و سر کارش بذاره

Thursday, February 08, 2007

امده ام حرفی بزنم

روحم مانند دوستي مي ماند كه در روز هاي سخت به من آرامش مي بخشد و هنگامي كه زندگي ام سرشاراز درد و رنج مي شود دلداري ام مي دهد. هر كس كه با روح خود دوست نباشد دشمن مردم است.مرگ در انتظار كسي است كه با خود در جنگ باشد.چرا كه زندگي از درون آدمي مي جوشد ونه از بيرون. آمده ام حرفي بزنم و حرفم را خواهم زد. حتي اگر مرگ هم از گفتن بازم دارد فردا آنرا بيان خواهد كرد.چرا كه فردا هيچ رازي را در دفتر خلقت ناگفته نخواهد گذاشت. آمده ام تا در شكوه عشق ونور زيبايي زندگي كنم. بنگريدم كه چطور زندگي مي كنم و كسي را ياراي آن نيست تا از زندگي ام جدا كند. اگر نابينايم كنند به ترانه عشق وآهنگ زيبايي و شادماني گوش دل خواهم سپرد.اگر ناشنوايم كنند شادماني را در لطافت نسيمي خواهم جست كه خود رايحه زيبايي است و نفس پاك عاشقان. و اگر هوا را هم از من دريغ كنند با روح خود زندگي خواهم كرد.چرا كه روح من دفتر عشق است وزيبايي. بخاطر مردم آمده ام و مي خواهم در ميانشان باشم .آنچه امروز من به تنهايي انجام ميدهم فردا در ميان خيل مردمان بازگو خواهد شد. و آنچه اكنون به تنهايي مي گويم فردا مردمان بسياري خواهند گفت
برگرفته ازكتاب اشك ولبخند نوشته جبران خليل جبران