الهه

آنگاه كه نت هاي موسيقي غرق در سكوت اند و قلبها و قلم ها از تپيدن و نوشتن باز مي مانند معماري آغاز مي شود

Wednesday, March 21, 2007

آش نخورده و دهن سوخته

آخرين چهارشنبه سال رو تصميم گرفتيم که با همسايه هامون تو کوچه خودمون باشيم تا هم دورهمی بهمون خوش بگذره و در ضمن وارد راسته وليعصر نمی شديم امن تر بود . اون شب به اسم بچه ها و به کام بزرگتر ها تموم شد . آخرش آقای دکتر می گه سال بعد برا الهه خانوم جدا ترقه بخريم . آخه آقای دکتر من بودم جلوی پای دختر مردم ديناميت مينداختم ؟؟؟ در اين جور وقتا اذيت کردن آدمايي که يه کم ترسو تشريف دارن مي تونه يکي از بهترين لحظات زندگی آدم رو رقم بزنه , آدم که نبايد اين قدر پاستوريزه باشه ! خوبيش اين بود که جمع با جنبه ای بوديم . اون روزمن زياد شيطنت نکردم ولی نمی دونم چرا آخرش اسم من بد در رفت

Friday, March 16, 2007

حدس

چقدر بده که آدما چیزایی رو که نباید بفهمن رو بفهمن . مثلا کادویی که برا تولدت بخوان با اون سورپرایزت کنن رو بدونی چیه . تازه این بهترین حالتشه . گاهی اوقات چیزایی رو که دونستنش خیلی ناراحتت می کنه و می تونه ذهنت و مدت زیادی به خودش مشغول کنه رو می فهمی . بدتر از اون اینکه نتونی در موردش با کسی ( حتی نزدیک ترین دوستت ) صحبت کنی . امیدوارم همش در حد یک حدس اشتباه و یک سوء تفاهم باشه . ولی اگه درست باشه اون موقع واقعا می تونم به غیر ممکن غیر ممکنه ایمان بیارم . در همچین موقع هایی نوشتن خیلی آدم را راحت می کنه . در همین حد که راجبش نوشتم کلی سبک شدم

Sunday, March 11, 2007

دو روز واقعا تعطيل

هر از چند گاهی زمينه ای پيش مي آد که آدم خودشو شرمنده کنه . اين اتفاق کم وبيش برای من که پيش مي آد . آخرين موردش همين پنجشنبه بود که فکر کنم بعد از حدود دو سال پام به کوه باز شد . اونم تازه به خاطر اينکه شب قبلش ساعت 7 خوابيده بودم صبحم ساعتای حدود 2:30 بيدار شدم . خوابم نمی برد , يک کتاب برداشتم شروع کردم به خوندن ( اينم ازون اتفاقاست ! ) ساعت 3 بود که ساعت بابا زنگ زد يادم افتاد که بابا پنجشنبه ها می ره کوه زود پاشدم و تا بابا هم , که بنده خدا شب قبل دير خوابيده بود , بلند شد و آماده شد , يکم طول کشيد و نهايتا ساعت 4 از خونه رفتيم بيرون . اصلا فکر نمی کردم که کوه رفتن توی تاريکی اين قدر کيف داشته باشه . سردی هوا هم طوری بود که آدم و سرحالتر ميکرد . ولی من که مدتها بود کوه نرفته بودم مثل معتادا آروم آروم بالا می رفتم که هيچ , بعضی جاها هم تا يک جای صاف پيدا می کردم بلافاصله ... . در نهايتم تا ايستگاه اول بيشتر نتونستم بالا برم . صدای اذون و که شنيدم گفتم بابا بريم پايين نماز بخونيم , برگرديم ( اگه سمانه اونجا بود اون حرف زشتی که مدتيه افتاده تو دهنش و بهم مي زد ) . در نهايت نماز صبح به دادم رسيد . اذيت نشدم برای اين که بدنم راه بيفته بايد کم کم برم بالا . بابا بايد يک چند هفته ای منو تحمل کنه تا دوباره راه بيفتم . جمعه صبحم با مامان رفتم پارک و بعدشم يکم پياده روی . اونم خيلی خوب بود . هوای صبح اونقدر به آدم انرژی می ده که مي تونه تا آخر روز سرحالت نگه داره . اينا برای منی که خستگی پروژه های ترم قبل هنوز از تنم در نرفته بود خيلی موثر بود . بعد ازظهر جمعه هم چون ديدم خيلی انرژی دارم شروع کردم به تميز کردن اتاقم و به قولی اتاق تکونی ! زيادم به خودم زحمت ندادم فقط فايلای کامپيوتر و بعد از مدتها مرتب کردم . بايد يک سری فايلا رو ببرم رايت کنم . می ترسم دوباره از رو کامپيوتر پاک شن

Thursday, March 01, 2007

تالع بينی

فال وتالع بينی رو زياد قبول ندارم ولی اين يکی با بقيه فرق مي کرد . اينم برام فرستادن . تالع متولدين ده اسفند
تحت تاثير خورشيد است و نشانه درخشش اقتدار اعتماد تصميم هوشياري نيروي ابتکار و فعاليت. فردي است که نسبت به طبيعت
واکنش نشان مي دهد و قدرت لذت بردن از زندگي را دارد.هنرمند و داراي استعدادهاي فراوان است که همه آنها مربوط به طبيعت اند.او نيروي ادراک خوبي دارد و کمتر مجبور است موضوعي را عميقا مطالعه کند.روي ديگران تاثير بسياري مي گذارد و براي وقار و شخصيت ارزش قايل است. بسيار احساساتي است و احساساتش زود جريحه دار مي شود. در دوستي متغير و ناپايدار است. صداقت دارد و تقصيرات خودش را مي پذيرد.هر چيزي را زود درک ميکند و ميتواند در هر بخش داخل شود.او علوم مکتوم را مي آموزد و با درک مستقيم خويش کارهاي عجيبي ميکند.صبعا سرزنده خوشحال و روشن و به زندگي خوشبين است. به اختراع عشق مي ورزد و استعدادهاي خلاق دارد. بيش از ديگران قدرت قضاوت در مورد طبيعت افراد را دارد.براي رهبري خلق شده است نه اطاعت. عقيده اي جديد برايش پيش از پول ارزش دارد. با داشتن عقايد جديد هميشه جوان مي ماند.به علت تولد در ماه مارس از مشتري هم تاثير مي پذيرد که او را با ادب،سخاوتمند و داراي ذهني گسترده مي سازد. بلند همت است و به دليل سلطه جو بودن به هيچ چيز پايبند نمي ماند.نسبت به دوستانش وفادار و در مقامات مسئوليت دار موفق است.در مورد رعايت نظم و قانون جدي است. ساده انديش است و دوستان دغلي او را دوره کرده اند. دو شخصيت دارد و بنابه شخصيتي که بر او چيره مي شود رفتار ميکند. يک جنبه اش مرموز و جنبه ديگرش اهل عمل است.دوست دارد دنبال ناشناخته ها و رازها برودبا اينکه سخاوتمند است در مورد وضع مالي آينده نگراني دارد. هنرمندان ،موسيقي دانها و مردمي که با ادبيات سر و کار دارند در اين ماه به دنيا آمده اند

روی ماه خداوند را ببوس

امسال از اولش يک جور ديگه برام شروع شده بود . گاهی اوقات يک نور کوچيک می تونه زندگی آدم و از اين رو به اون رو کنه . نسبت به پارسال خيلی عوض شدم اين و حتی از ظاهرمم می شه فهميد . اصلا آسون نبود ولی از موقعی که دليل و منطق و برای خيلی کارا کنار گذاشتم يک راه هايي برام باز شده که فکرشم نمی کردم , به اين نتيجه رسيدم که برای هر کاری نبايد دنبال دليل منطقی گشت چون بعضی سوالا آدم و به ديونگی محض می رسونه
اولش از ماه رمضون شروع شد . بعدم که حدود دو سه ماه پيش , اين آخريشم که درست شب تولدم . امسال بهترين هديه تولدمو از خدا گرفتم. وقتی بهاره خبرشو بهم داد بدون اينکه بخوام اشک تو چشام جمع شد . الانم هر وقت بهش فکر می کنم همين طور . اين دفعه واقعا ديگه چنان بي تابم , كه دلم مي خواهد بدوم تا ته دشت , بروم تا سر كوه , دورها آوايي است , كه مرا مي خواند
زمستان 85